۲۵ آذر، ۱۳۸۹

هنوز حسین صدا می‌زند: هل من ناصر ینصرنی!

کلمه – حسین ناصری نیا: شب عاشوراست و دل میان زمین و زمان سرگردان است. نمی‌داند به ۱۴۰۰ سال پیش برود یا در امروز بماند، به کربلا و کوفه برود و به زندان‌های آن شهر سر بزند یا در ایران بماند و به فکر زندان‌های اوین و رجایی‌شهر باشد. غصه‌ی حسین را بخورد که در چنین امشب و فردایی به تیغ خشم و خشونت یزیدیان گرفتار شده، یا غصه‌ی پیروان مظلوم امروزش را که گرفتار ستم و استبداد شده‌اند.


همین امشب است که «ندای هل من ناصر ینصرنی» را در طول تاریخ، امتداد داده و هر بار که مظلومی صدا می‌زند و یاری می‌طلبد، هر بار که حقی پایمال می‌شود و هر بار که خونی بر زمین ریخته می‌شود، شنیده می‌شود. گویی خود حسین است که در ایران امروز، در غزه‌ی دیروز و در هرجای دیگری که مظلومان به استغاثه فریاد می‌زنند، از زبان هر بی‌گناهی که به حبس می‌رود یا به نحوی دیگر مورد آزار زورگویان قرار می‌گیرد، فریاد می‌زند: هل من ناصر ینصرنی …


این شب هم برای ما می‌گذرد، اما مگر ممکن است شب عاشورا برای خانواده‌های سید علی موسوی، مصطفی کریم‌بیگی، شهرام فرج زاده و شبنم سهرابی، امیر ارشد تاجمیر، جهانبخت پازوکی، شاهرخ رحمانی، مهدی فرهادی‌راد و علی راسخی‌نیا هم به سادگی بگذرد؟ ممکن نیست برای نوری‌زاد و ستوده و شهابی و عرشی و صادقی هم به سادگی بگذرد. روحیه و حالی که امشب آنها دارند، دیگر تجربه نخواهند کرد.


حالی که امشب نوری‌زاد دارد، و نه فقط نوری‌زاد که همه‌ی دیگر اعتصاب‌کنندگان و همه‌ی زندانیان و همه‌ی عزیز از دست داده‌ها و همه‌ی رنج‌کشیده‌ها و بلکه همه‌ی ملت ایران دارند، همان حالی است که زهیر‌بن قین داشت: سردرگم راه ماندن و رفتن، از سویی در برابر دنیا و فریبندگی جذابیت‌های آن، و از سوی دیگر دل در گرو حسین و رسم جوانمردی و ظلم‌ستیزی او. همه می‌دانند که سخنان زهیر در شب عاشورا، چه آتشی بر جان مشتاقان حسین در کربلا زد؛ شاید با چند درجه خفیف‌تر، شبیه همان حالی که ما از شنیدن مناجات‌های انفرادی نوری‌زاد پیدا می‌کنیم.


آری، این هست و درست است که شبیه‌سازی و سوء استفاده از مشابهت‌های تاریخی، گناهی نابخشودنی است و همان راهی که امروزه برخی حاکمان در پیش گرفته‌اند تا بدکاری‌های خود را زیر نام بزرگ بزرگان دین و آیین پنهان کنند. اما آن شبیه‌سازی‌ها، جعل است و دروغ. ولی با شباهت‌ها چه باید کرد؟ و با فریادهای مظلومیتی که از زندان ابن‌زیاد تا زندان اوین امتداد یافته، با آینه‌ی تاریخ که سال پیش در همین فردا، عاشورا را مقابل چشم هزاران ایرانی سبزاندیش زنده کرد، چه باید کرد؟ و با همین سریال مختارنامه چه باید کرد که هرچند زیر دست صداوسیمای معلوم‌الحال ساخته شده، اما هر قسمتش از گذر داستان چهارده قرن قبل، گوشه‌ای از خاطره‌های یک سال و نیم اخیر را برای مردم سبز ایران زنده کرد؛ با اینها چه کنیم؟


از مختارنامه بگوییم تا به عاشورای امروز برسیم. ده روز پیش، مدیر روابط عمومی این سریال تاریخی، یادداشتی نوشته بود درباره‌ی زندان ابن‌زیاد که صحنه‌هایی از این سریال در آن فیلمبرداری شده بود. او از ماکت دکور گنبدی‌شکل این زندان نوشته بود که هر مقام مسئولی برای بازدید می‌آمد، زندان بودن آن را تشخیص می‌داد. از فضای بسته و تنگ و تاریک این زندان نوشته بود که چند روزه، فیلمبرداران و دست‌اندرکاران این فیلم را راهی بیمارستان کرده بود. چگونه می‌توان این توصیفات را خواند و به یاد زندان‌های امروز ایران نیفتاد که تاکنون چندین نفر از میهمانان ناخوانده و بی‌گناه خود را راهی درمانگاه و بیمارستان کرده است.




و باز از مختارنامه؛ از سخنان مسلم‌بن عقیل در جمع مردم کوفه، که می‌گوید: “ای مردم کوفه! ما امروز برای حمایت از یارمان هانی برون آمده‌ایم، از کرسی‌نشین عمارت کوفه می‌خواهیم که کرسی عمارت وا نهد، چرا که زین پس به رای شما، ولایتی بر شما ندارد. و بداند که سماجت و ایستادگی در برابر خواست مردم، فرجامی جز ذلت و تباهی ندارد.”


و یادداشت حجت‌الاسلام سلیمانی اردستانی را بخوانیم که قرار بود سخنران روز تاسوعا در مراسم منزل هاشم صباغیان باشد، اما به همراه صاحبخانه بازداشت شد. او یک روز قبل از بازداشتش، برای ما از موضوع اصلی مورد اختلاف حسین و یزید، و البته همه‌ی حسینی‌ها و یزیدی‌های تاریخ نوشته است: امام حسین، اصلاح‌گری که یزید او را فتنه‌گر معرفی می‌کند.




View Original Article


0 comments:

ارسال یک نظر