۲۶ آذر، ۱۳۸۹

وقتی زینب‌های زمانه، ابن‌زیاد‌ها را رسوا می‌کنند

کلمه – مهستی شیرازی:


“بر ماست که همچون زینب (س) با بازگویی حقیقت،

ملات کاخ دروغ را زائل کنیم. بر ماست که همچون تمامی خاندان حسین (ع)،

زنده نگه داشتن یاد شهدای گران‌قدر انقلاب، جنگ و حوادث پس از انتخابات

و آزادزنان و آزادمردان دربندمان را وظیفه‌ی همیشگی خود بدانیم ”

(میرحسین موسوی، پیامِ محرم)


کاری زینبی کنیم – قسمت اول


کاری زینبی کنیم – قسمت دوم


محمد نوری زاد، یکی از اسیران سبز است. او را حر جنبش سبز می نامند. همسر نوری زاد، در یکی از مراسم عزاداری اباعبدالله الحسین حاضر می شود و در اقدامی روشنگرانه و زینب گونه نامه ای را می خواند و از عزاداران حسینی می خواهد تا «با شنیدن آن، در مرام و مسلک همسرش تامل کنند» و انصاف دهند که «چرا و چگونه» این حر زمانه در مقابل ابن زیادها ایستاده است.


نوری زاد در اعتراض به رفتارِ قاضی و محکمه در اعتصاب غذای خشک به سر می برد و به قول همسرش گفته است «من جانم را از دست می‌دهم و آنها فرصت را». فاطمه می گوید «من که همسرش هستم، می‌دانم که ایشان وقتی تصمیم به انجام کاری بگیرند، مصرانه آن را عملی می‌کنند و این موضوع با توجه به شرایط جسمی شان به شدت نگرانم می کند». فاطمه با آنکه چندین نامه به قوه قضاییه، دادستان و مسئولان نظام تنظیم کرده است، اما واقعا کسی نیست تا به فریادش برسد. جان همسرش در خطر است و کار خاصی هم از دستش بر نمی آید، حتی شرایط گفت‌وگو با او را هم ندارد تا شاید بتواند منصرفش کند. و اینک فاطمه بیش از همیشه نگران حر زمانه است، او را کاری زینبی باید. او صدایش را بلندتر می کند و «برای نجات جان همسرش در این شرایط بحرانی، دست مدد به سوی مردم، علما و بزرگان، سینماگران، هنرمندان، مجامع حقوق بشری و همه و همه دراز می کند» و می گوید «نوری زاد را دریابید. جان او در خطر است». او همچنین جلوی زندان می رود، بازداشت می شود و فشارهای جسمی و روحی کم رمق اش می کند. فاطمه اکنون در بیمارستان است، اما مرخص که شود، همچنان زینب وار فریاد خواهد زد.


* * *


عماد بهاور را هم اسیر کرده اند. وقتی او را به ده سال حبس محکوم می کنند، مادر عماد حقیقت حکم و ریشه ی ظلم را زینب وار افشا می کند که «این قاضی نبوده که حکم را داده و این حکم از قبل تعیین شده بوده است. روزی که عماد را دستگیر کردند، بازجویش گفت من ده سال حکم زندان برای عماد خواهم داد».


مادر عماد بارها و بار ها به دفتر دادستان رفته است و فهمیده است که «نمی تواند مسئولین را ببیند» و به ناچار می خواهد پیام مظلومیت فرزندش را برساند و امیدوار است که «از طریق تریبون های عمومی و رسانه ها مسئولین صدای او را بشنوند».


* * *


نسرین ستوده، را هم به اسارت برده اند. او وکیل بسیاری از زندانیان سبز است. او هم در اعتصاب غذا به سر می برد و گفته است تا «لغو کلیه احکام ناعادلانه بعد از انتخابات» به اعتصاب خود ادامه می دهد. همسر نسرین را تهدید کرده اند که نباید با رسانه ها مصاحبه کند و نباید مظلومیت نسرین را افشا کند. رضا خندان می گوید «از طرف وزارت اطلاعات با وکیل نسرین تماس گرفته و گفته‌اند حکم جلب شما و آقای خندان صادر شده و اگر مصاحبه کنید، شما دو نفر دستگیر خواهید شد». معلوم است که رضا گوشش به این تهدیدها بدهکار نیست و در هر فرصتی مظلومیت همسرش را افشا می کند. رضا خود نیز اسیر بوده است و خوب می داند که تنها ظالمانی چون ابن زیاد از افشای حقیقت و افشاگری های زینبی می ترسند.


* * *


کیانوش آسا، یکی از شهیدان سبز است. دانشجویان دانشگاه علم و صنعت، میدانی را در دانشگاه به نام این دانشجوی شهید نامگذاری کرده اند تا پیام سبزش و مظلومیت شهادتِ او از یادها نرود. پیام سبزی که اگر شنیده نشود، دیر نیست که نام دانشگاه علم وصنعت را نیز به کیانوش آسا تغییر دهد. کاری که سالها پیش در دانشگاه صنعتی آریامهرِ سابق انجام شد و دانشجویان آن، در حرکتی خودجوش، نام آن را به شریف واقفی تغییر دادند، تا پیام این دانشجوی شهید همیشه زنده بماند و هیچ گاه فراموش نشود. مادر کیانوش آسا می گوید «هیچ یک از فشارها و تهدید ها باعث نمی شود، از خون فرزند بیگناهش بگذرد». او از کسانی که می خواهند خون فرزند بیگناهش را نادیده بگیرد و بیگناهی فرزندش را فراموش کند، سوالی زینب گونه دارد «چگونه فکر می کنند این تهدید ها مرا ساکت می کند؟»


آنها از مادر کیانوش می ترسند و «او را مدام تحت نظر دارند و همه رفت و آمدها و تلفن های منزلش را کنترل می کنند و در تمام این مدت حتی یکبار نتوانسته است با خیال راحت سر خاک کیانوش، بچه اش برود!». مراسم سالگرد کیانوش را در تالار لغو می کنند و در منزل هم بر نمی تابند که «مبادا مردم جمع شوند!». آن ها نمی خواهند سخنان زینب گونه ی این مادر به گوش مردم برسد. چون اگر تمامی دادستان ها و قاضی ها و بازپرس هایشان را گردآورند، پاسخی برای این مادر جگر سوخته و بی ادعا ندارند، وقتی در درددل هایش می گوید «یک بچه را کشته بودند و از بچه دیگرم می پرسیدند که چرا کیانوش در تجمع شرکت کرده! یعنی به جای اینکه در خصوص کشته شدن کیانوش به ما پاسخ دهند، ساعت ها از کامران بازجویی می کردند که چرا کیانوش در تجمع ۲۵ خرداد شرکت کرده است». و تا روزی که مدعیان قانون، پاسخی برای مادر کیانوش ندارند، «حرف هایی را که قاضی به کامران زد و او حضور داشت هرگز فراموش نخواهد کرد» و به ناچار «روزی ده بار نفرین اش می کند». گویی ظلم و ظالم و مظلوم، دین و آیین و مذهب نمی شناسد که این بار پیام های زینبی از زبان این اقلیت دینی شنیده می شوند و این درماندگی مجلسیان ابن زیاد است که تکرار می شود.


ادامه دارد




View Original Article


0 comments:

ارسال یک نظر