۱۲ اردیبهشت، ۱۳۹۱

گویی نان برخی در دعوا با "هاشمی" است


مصطفی فقیهی در انتخاب نوشت:


 


یکم:



موضوع انتصاب مجدد آیت الله هاشمی رفسنجانی در مجمع تشخیص مصلحت نظام با حکم رهبر معظم انقلاب، پاره ای گروه ها و جریان های نوظهور را بشدت غافلگیر و آسیمه سر کرده است، تا آنجا که از سر شتابزدگی و دلواپسی، گاه موضعگیری های نا پخته و خارج از چارچوبی را اظهار کرده اند. برخی از همین نوفعالان (که تا پیش از ظهور دولت فعلی، نامی از انها نبود و شاید حضور در شرایطی چنین را در خواب رویای خود هم نمی دیدند) به طعن و طمع گفته اند "مقام معظم رهبری فرصت های زیای برای جبران در اختیار ایشان گذاشتند اما پیداست که ایشان کمتر به سمت جبران اشتباهاتش پیش رفته است" اما این نکته را نادیده گرفته اند که انتصاب مجدد او،  حاوی چه پیغام و پیامیست و چه کسانی را مخاطب قرار داده است.


این همه نگرانی از همین جا برمی خیزد که سنگینی این آزمون با انتصاب مجدد او، برای این دسته از گروه های سیاسی دو چندان نشود و طمع خام تمامت طلبی افزون خواهان جدید بر آب نیفتد. این انتصاب، البته "نقد‌های تخریبگرانه‌ای را از پیشینه هاشمی موجب شد و چون پیشینه او به پیشینه انقلاب گره خورده ، در این ویرانگری بسیاری از بن پاره‌ها و شالوده‌های انقلاب نیز آماج قرار گرفت"



جالب این است که گروه ها و عناصر نگران، همان هایی هستند که همواره به خاطر حوادث پس از انتخابات 88، پیش بینی شیرین "اخراج آیت الله هاشمی از حاکمیت" را مطرح می کردند و در این مسیر، تردیدی به خود راه نمی دادند که "هاشمی به زودی با مجمع خداحافظی می کند" ؛ اینان طی چند سال اخیر کوشیده اند با اتهامات و بهانه های متنوع و افکندن توپ همه تقصیرها و قصورها به زمین حریف، همه جانبه تصویر هاشمی در اذهان عمومی، تیره کنند و با دامن زدن به اتهامات، استفاده ابزاری از مشکلات خود ساخته و مجال دادن غیرواقعی آن در پاره ای مطبوعات، سهمی از مشروعیت و مقبولیت مردمی را برای خود دست و پا کنند.



این گروه ها که از بد حادثه، خود در این سالها بخش هایی جدی از حاکمیت را در اختیار گرفته اند، همواره با شعله ورتر کردن آشوب های ذهن جمعی و تیره کردن فضای سیاسی، راه را بر نقد خود بسته اند و حیات و دوام خود را مدیون این اغتشاش هایی هستند که در اذهان عمومی می افکنند و بر فریفتن آنها، کار داوری درباره کارنامه نه هرگز کامیاب خویش را دشوار می کنند.


دوم:



به تازگی، آقای جوانفکر روزنامه نگار و مدیر نوپا - که گویی در دولت دهم، جا پای همسر سخنگوی تندمزاج دولت نهم گذاشته - در اظهارنظری موهن، هاشمی را به دلیل "سن بالا" ، با بازنشستگی فراخوانده است!



وی در اظهارنظری توهین آمیز خود گفته که "فکر میکنم که نگه داشتن افراد مسن در نظام حکومتی ظلم به آنها و خانواده هایشان نیز هست. آن ها حق دارند استراحت کنند و به شکل مناسبی تجربیاتشان را به دیگران عرضه کنند" و حتماً جناب جوانفکر دست بردار نیستند، مگر این که هاشمی نیز به سلک این نوکیسه گان سیاسی درآید و سلوک خود را با آنان همساز کند!





جوانفکر در این اظهارنظر مغلطه آمیز، تلویحاً تاریخ مصرف هاشمی را پایان یافته وانموده و در بن و بنیاد به طریقی شطینت آمیز و گستاخانه، تعیین تکلیف می کند و حکم اخیر رهبر معظم انقلاب در ابقای او را بی فایده می خواند. این اقدام صرف نظر از آن که مملو از توهین و زشتی است، کشیدن رقم مغلطه ای بر دفتر سیاست و گشودن باب شطح و طامات به پنداره همراهی افکار عمومی با آنان است.


سوم:



جوانفکر به گونه ای در مورد رییس مجمع تشخیص صحبت می کند که گویی آیت الله هاشمی مانند جوانفکر، سوابق و فعالیت هایش پیش و پس از انقلاب ایشان، بر مردم ناشناخته است؛ آیت الله هاشمی رفسنجانی بر خلاف بسیاری از کسانی که امروزه به او جور و جفا می کنند، نامی بی پشتوانه نیست، تدبیری هوشمندانه و خردی پویاست که توانسته است در هر دوره، مقتضیات آن دوره را به ژرفی درک و دریافت کند و به شیوه اصلاح گری خود را متناسب با آن الزامات به سامان رساند و این نقطه، به درستی دلیل نگرانی این عناصر نوآمده است.



جوانفکر که اوج سوابق مدیریتی اش (پیش از دولت نهم) ریاست دفتر خبرگزاری ایرنا در یاسوج و آبادان است و "حضور در یک برنامه رادیویی در دفاع از صدور فتوی قتل سلمان رشدی" را همواره به عنوان یک رزومه ی سنگین بازگو می کند ، ظاهراً تصور می کند هاشمی مانند او، آوازه خویش را مدیون عرصه خالی از حریفان دارد، حال آنکه نمی داند (یا نمی خواهد بداند) اگر نام و آوازه و مقبولیتی برای او هست، به قدرت برنامه ریزی و مهندسی اجتماعی و توان و تجربه سالیان او در پیش از انقلاب اسلامی و دوران مبارزه تا پس از انقلاب نیز مدیریت دفاع درخشان ملت ایران در مقابل قدرت های جهانی و سرانجام، اقتدار و مدیریت قابل ستایش او در دوره سازندگی تکیه داده است. نه آن که مهندسی اجتماعی او و کارکرد هر دوره او خالی از خلل و ایراد است اما نقطه های درخشان و مثبت شخصیت و مدیریت بازنگری شده توسط خود در تجربه ای بیست ساله، از او چهره ای ملی و فراجناحی ساخته است که هرگز نمی تواند توانمند و تأثیر گذار نباشد .



مدیر نوپای خبرگزاری ایرنا که طنازانه دل نگران خانواده ی اقای هاشمی و خواستار "استراحت" ایشان شده ، نیک می داند که قیاس "هاشمی سالخورده" و حتی بازنشسته اش با یک جماعت "جوان فکر"، از جنس "مع الفارغ" است و فاصله ای به سال نوری...



جناب جوانفکر اگر آشکارا معترف نباشند، حتماً در خفا تصدیق می فرمایند که آرمان های محترم دولت قبلی و فعلی به هر معنا و مبنا که در نظر آید، در بطن خود وامدار کسانی چون هاشمی است. اندیشه هایی که امروز پاره ای نوآمدگان به وجود آن می بالند، از آن چشمه جوشیده و مگر می توان شکل گیری ذهنیت نسل جدید انقلاب را فارغ از فعالیت پردامنه عناصری چون او تاویل کرد؟ و مگر می توان ظهور امر مبارکی چون "دوم خرداد " و "سازندگی" را بدون زمینه سازی و سمت دهی او تصور کرد؟



به یقین، حضور مجدد آیت الله هاشمی در دوره جدید مجمع، تولد تازه و نقادی شده او در تاریخ انقلاب قلمداد خواهد شد و راه بر نوکیسه گان شتابزده، سخت ناهموار خواهد شد.


چهارم:



نکته ی آخر آنکه گویی تندی و اهانت و نامرتبط گویی های برخی نورسیدگان در دوره ی فعلی، راه ماندگاری و پیشرفت  های متنوع نیز شده، و الا هر ناظر منصف سیاسی می داند که حضور اخیر احمدی نژاد در مجمع  و اظهارات تشکرآمیز هاشمی از وی در جلسه اخیر مجمع؛  می تواند نقطه ی عطفی باشد و شاید خطی بر پایان درگیری های دولت و مجمع؛ اما گویی برخی نان شان در دعوا با هاشمی است!



توضیح: چند سال پیش طی یادداشتی با عنوان "اراذل سیاست" در بخشی از نقد اظهارات موهن فاطمه رجبی در مورد آیت الله هاشمی، توضیحاتی در مورد "موضع خود در قبال سیاست های ایشان" داده بود که بد نیست مجدداً دراینجا بازگو کنم: نگارنده خود بخشی از سیاست های آقای هاشمی را قابل نقد می کند. چرا که هیچ تاریخی تا آنجا که تاریخ بشری است مقدس نیست، آدمیان همه تر دامن و خطا آلوده‌اند و "جایی که برق عصمت بر آدم صفی زد/ ما را چگونه زبید دعوی بی گناهی".... بر این اساس هر تاریخی نقدپذیر است، تا نقد نشود، در مرداب سکون خود راکد می‌ماند و گندیده می‌شود. نقد شدن، نشانه زنده بودن است. پدیده‌ای که نقد نشود دیگر از فعالیت و نفوذ بازمانده است، اما آن گاه که حرمت و ادب در برخورد با بزرگان و حتی خطا کنندگان زیر چکمه‌های تحجر له شود و از دایره نقد فراتر رفته و نفی را در بر گیرد، دفاع از شخصیت این بزرگان، وظیفه هر فرد با هر تفکر سیاسی است.


 


View Original Article


0 comments:

ارسال یک نظر