انقلاب ایران؛ آنچه فوکو گفت، آنچه بازرگان کرد
گفته اند هیچ چیز تصادفی نیست؛
" آنچه من به چشم خویش دیدم، کمترین حقوق متهم و زندانی در دادگاههای انقلاب رعایت نمیشود. بسیاری ازحق وکیل محرومند و اکثرا امکان ملاقات با وکیل ندارند، کسی اجازه خواندن پرونده خویش را برای دفاع ندارد، بدون ادله و مستندات و اقرار به صرف گزارش وزارت اطلاعات، حکم انشاء (ببخشید امضاء) میشود. شما را از داشتن حکم و دادنامه محروم میکنند، قبل از رویت حکم از شما به اجبار امضا میگیرند که حکم به شما ابلاغ شده است، حتی رای دادگاه را نمیتوانی بخوانی ...در میان ما کسانی از زندانیان دهه شصت هستند که از قتل عام شهریور ۶٧ جان سالم بدر بردهاند، وقتی از شرایط زندانهای آن دوران سخن میگویند، مو بر تن انسان سیخ میشود ... "
دوم؛ یادداشتی است به قلم سید عطاالله مهاجرانی. او یکی از سیاستمداران ایرانی است که تجربه حضور موثر و موفق در بسیاری از مناصب مهم دولت جمهوری اسلامی را دارد؛ اما اکنون منتقد نظام و دولت است. مهاجرانی در این یادداشت، با یادآوری بخشی از مذاکرات مجلس اول در سال ۱۳۶۲،روایت می کند که موجودیت فعلی جمهوری اسلامی تا چه اندازه از آرمان ها و خواسته های نخستین انقلاب فاصله گرفته است. نتیجه همان است که او در انتهای یادداشت اش می نویسد:
"اصـلا «گمان نمی کردم» که روزگاری وزیر اطلاعات جمهوری اسلامی، در زیر سایه و مدیریت ولی فقیه چنین مشی و سلوکی داشته باشد....
اما متن سوم؛ متن سوم از هرحیث یادداشت متفاوتی است. نویسنده ی این یادداشت علی امیری است،نویسنده ای افغانی و استاد دانشگاه کابل. متن یادداشت به زبان فارسی دری نوشته شده است. کوتاهی و سادگی جملات بخصوص برای ما ایرانیان که به متون سرشار از واژگان عربی خو گرفته ایم، تازه به نظر می رسد. مهارت نویسنده در انتقال معنا با استفاده از واژگان فارسی و جملات ساده، ستودنی و بلکه آموزنده است. بی طرفی طبیعی و منطقی نویسنده نیز شایان توجه است.
علی امیری، در ابتدای این یادداشت سی و سه سالگی انقلاب ایران را بهانه کرده، می نویسد" سی و سه رمز جوانی و اقتدار است. در کتاب مقدس آمده است که مسیح در سی وسه سالگی به صلیب کشیده شد. و دربهشت مردان همیشه سی وسه سالهاند، یعنی در اوج توانایی و نیرومندی. اما انقلاب اسلامی ایران درست در سن و سالی که باید اوج اقتدار و جوانیاش باشد، پیر و فرتوت شده است."
نویسنده، با اینکه در جغرافیای طبیعی و سیاسی ایران، حضور ندارد، اما هم حسین شریعتمداری را می شناسد و هم از عاقبت آیت الله شریعتمداری باخبر است؛ لذا می گوید که در جمهوری اسلامی، «اصول قدرت جای اصول انقلاب را گرفته اند» و انقلاب ایران به « غیریت سازی افراطی» دچار شده است:
"انقلاب اسلامی به عنوان دستگاهِ غیریتساز عملکرده و با این غیریتسازی افراطی، عقبه انسانی خود را بهشدت آسیب رسانده است. ..فی المثل اولین نخست وزیر جمهوری اسلامی همدست امپریالسیم خوانده شد و سالها در انزوا زندگی کرد و مرد؛ اولین رئیس جمهور جمهوری اسلامی فرار را بر قرار ترجیح داد؛ نخست وزیر دوران جنگ هشت ساله اکنون مجازات بدون محاکمه شده و در حبس خانگی به سر میبرد؛ رئیس جمهور دوران اصلاحات به کمتر از آلت دست آمریکا و جاسوسی سی آی ای متهم نیست. هاشمی رفسنجانی و محمد خاتمی بعد ازترک مسند ریاست جمهوری به "غیر" ، "بیگانه" و «نامحرم» جمهوری اسلامی بدل شدند...زنده ماندن و خوش نامی در این جمهوری تقریبا محال شده است....تاریخ سه دهه جمهوری اسلامی به جای آنکه تاریخ بسط اصول انقلاب باشد، تاریخ کشف تکنیکهای کنترول و ابزارهای سلطه و حذف هر گونه مخالف احتمالی است. جمهوری اسلامی در آغاز با مجاهدین خلق در افتاد، اندکی بعد بساط آبت الله شریعتمداری را برچید؛ سپس به جدال لیبرالها رفت: نخست وزیر را به گوشه راند و رئیس جمهور را فراری داد؛ در دههی شصت جناح چپ اسلامی را حذف کرد؛ در دهه هشتاد جنبش اصلاحات را با اردنگی از صحنه بیرون کرد...شریعتمداری و منتظری را فروکوفت. .. و این همه نه حاصل بسط شعارها و اصول انقلاب که حاصل کشف ابزارهای کنترل کننده و لازمهی حفظ قدرت بود...."
اما این همه ی ماجرا نیست. کم و بیش، سی و سه سال پیش، در گرماگرم پیروزی انقلاب ایران،میشل فوکو جامعه شناس و روشنفکر سرشناس فرانسوی در نامه ای سرگشاده به مرحوم مهدی بازرگان، نخست وزیر وقت نوشته بود :
اصلی را که جز به خود پاسخگو نیست، نپذيريد...حكم راندن امري بديهي نيست. همچنانكه محكوم ساختن. همچنانكه كشتن..
مجازاتي كه حساب پس ندهد، هرچند توجيه شود، همواره همان بيداد خواهد بود. چه در رابطه با محكوم و چه در رابطه با متهم...
پس از سی و سه سال درستی بسیاری از گزاره ها و مدعیات نامه ی فوکو به اثبات رسیده است. همه ی شیفتگان «انقلاب» و «اصول» و «اصلاح» را به خواندن دوباره این نامه که گویی رسالتی پیامبرانه دارد، دعوت می کنم.
نظرات وارده دریادداشت ها لزوما دیدگاه جرس نیست.
0 comments:
ارسال یک نظر