تار و ناواضح مثل شيشه!
اعتياد و زندگي كساني كه شرايط استفاده از مواد مخدر را فراهم ميكنند (قاچاقچيان) آنقدر فراز و نشيب دارد كه درامنويسان در حوزه داستاننويسي و فيلمنامهنويسي را به سمت خود كشانده و سالهاست كه اين نويسندگان بخشي از جذابترين و تاثيرگذارترين فيلمنامهها و داستانهاي خود را بر اساس اعتياد و قاچاق مواد مخدر مينويسند و كارگردانان زبده حوزه سينما و تلويزيون آنها را به فيلم و سريال تبديل ميكنند.
صورتزخميهاي سينما
خيلي دور نميرويم! براي استفاده سينما از داستانهايي با موضوع قاچاق مواد مخدر به سال 1983 ميرويم كه آلپاچينو، بازيگر معروف در فيلم «صورت زخمي» به كارگرداني برايان ديپالما بازي كرد؛ فيلمي اكشن كه بيننده را 2 ساعت در جاي خود ميخكوب ميكند. فيلمي پر از خشونت كه گانگسترهاي زيادي در آن در حال كشت و كشتار هستند و آلپاچينو در نقش توني مانتانا، مهاجر كوبايي كه به آمريكا آمده است، يكي از بهترين نقشهاي خود را مقابل دوربين اجرا ميكند. توني مانتانا، درگير قاچاق ميشود و آنقدر قدرتمند ميشود كه تبديل به شخص اول ميشود. اما اين قدرت وقتي افولش را آغاز ميكند كه او به شكل افراطي به مصرف كوكائين معتاد ميشود. ديپالما كه يكي از اكشنسازان بنام سينماي دنياست، با ساخت صورتزخمي نشان ميدهد قاچاقچيان خردهپا چگونه براي رسيدن به قدرت مافيايي دست به هر جنايتي ميزنند.
سينماي ايتاليا و آمريكا پر است از فيلمهايي كه درباره قاچاق مواد مخدر ساخته شده و مافيا را زيرذرهبين قرار ميدهد؛ مافيايي كه از كشورهاي آمريكاي لاتين تغذيه ميكند. كشورهايي مانند مكزيك ، كلمبيا و... فيلمهاي مافيايي، پرفروشترين فيلمهاي دنياست. ظاهر آنها با خشونت آراسته ميشود اما بيشتر آنها در باطن موضوعات حساسي را مطرح ميكنند. در اكثر اين فيلمها سياستمداران بزرگ وابسته به مافيا هستند و در طول فيلم اين همكاريها افشا ميشود.در سينماي كشور ما اما به هزار و يك دليل فيلمهاي سينمايي كه با موضوع اعتياد ساخته شده و ميشوند معمولا اكشن نيستند و رازي را هم افشا نميكنند.اكشن نيستند چون بنا به گفته فيلمسازان، سينماي ايران بضاعت و امكانات ساخت آثار اكشن را ندارد و پشتپردهاي را هم افشا نميكند، چون جداي از آن كه چنين پشت پردهاي اساسا وجود داشته باشد يا خير، كارگردانان و تهيهكنندگان دنبال دردسر نيستند!
يكي از فيلمهايي كه اوايل انقلاب ساخته شد و پشت پرده قاچاق مواد مخدر را برملا كرد، فيلم سناتور بود كه مهدي صباغزاده آن را كارگرداني كرد. در آخر اين فيلم مشخص شد كه درباريان رژيم پهلوي با قاچاقچيان همكاري ميكردهاند. به همين دليل دولت و نيروهاي نظامي نبايد با قاچاقچيان درگير ميشدند. بعد از سناتور چند فيلم ديگر هم در دهه 60 درباره مواد مخدر و قاچاقچيان ساخته شد؛ آثاري كه تلاش ميكرد مردم و بخصوص جوانان را از اعتياد به مواد مخدر برحذر دارد. يكي از آثار خوبي كه در اين زمينه ساخته شد، فيلم «دبيرستان» با بازي بيژن امكانيان بود.در اين فيلم نشان داده شد كه قاچاقچيان براي در اختيار گرفتن بازار جديد، مدارس را نشانه ميگيرند و جوانان دبيرستاني را به دام مياندازند. در اواسط دهه 60 كه اين فيلم اكران عمومي شد، آموزش و پرورش بيشتر دبيرستانها را موظف كرد كه دانشآموزان خود را براي تماشاي اين فيلم به سينما ببرند. دبيرستان در دوره خود تاثير بسزايي بر مخاطبان نوجوان و جوان خود داشت. جالب اينجاست كه چند سالي است در نشريات مختلف از رواج اعتياد در ميان دانشآموزان صحبت ميشود، اما چون سعهصدر و انتقادپذيري مسوولان پايين آمده و كارگردانان هم دنبال دردسر نميگردند، اين موضوع نه در سينما و نه در تلويزيون به اثري نمايشي تبديل نشده است. رخشان بنياعتماد هم كه معمولا در فيلمهايش نيشتر خود را به ظاهر جامعه ميزند و تلخي درون آن را نشان ميدهد، با ساخت فيلم خونبازي، زندگي رقتبار جواناني را نشان داد كه به دام اعتياد ميافتند و خانوادههاي آنها نميدانند كه آنها را چگونه از اين درد نجات دهند.
سينماي ايران هر چند بسيار محتاط شده اما هنوز هم گاهي در آثارش افراد معتاد و زندگي فلاكتبار آنها را به تصوير ميكشد اما اين موضوع معمولا در حاشيه داستان اصلي است. مثلا مسعود كيميايي در فيلمهايش معمولا يك فرد يا افراد معتاد را ميگنجاند. محسن عبدالوهاب 2 سال پيش فيلم «لطفا مزاحم نشويد» را در 3 اپيزود ساخت. اين كارگردان در اپيزود سوم اين فيلم بسيار هوشمندانه از اعتياد به مواد مخدر صنعتي براي روايت داستان خود استفاده كرد و جواني را نشان داد كه به شيشه معتاد بود و به همين دليل همسرش او و نوزادش را ترك كرده و به خانه پدري رفته بود.
عبرتهاي تلويزيوني
تلويزيون به عنوان يك رسانه فراگير كه يكي از وظايفش آموزش به مخاطبان است، همواره به معضل اعتياد به عنوان يك موضوع مهم نگاه كرده است و براي اطلاعرساني، آموزش و دوري از مواد مخدر برنامههاي نمايشي، مستند و تركيبي زيادي توليد كرده است. اما از آنجا كه مخاطبان تلويزيون همواره آثار نمايشي را بيشتر از ديگر آثار اين رسانه تماشا ميكنند و به آن روي خوش نشان ميدهند، فيلمها و سريالهايي كه با موضوع مواد مخدر توليد ميشوند، بيشتر از ديگر آثار بيننده دارند و در ذهن مخاطب ميمانند.
نكته: تلويزيون به عنوان يك رسانه فراگير كه يكي از وظايفش آموزش به مخاطبان است، همواره به معضل اعتياد به عنوان يك موضوع مهم نگاه كرده است و براي اطلاعرساني، آموزش و دوري از مواد مخدر برنامههاي زيادي توليد كرده است
در دهه 60 تلويزيون با ساخت سريال «آينه عبرت» و خلق شخصيتي مانند«آ تقي» از آسيبهاي آلوده شدن به مواد مخدر گفت. اين سريال در دوره خود مخاطبان زيادي داشت چون سازندگان آن ميدانستند براي چه مخاطبي دارند سريال ميسازند و همچنين ميدانستند بايد از چه ساختار و چه نوع شخصيتپردازي و ديالوگنويسي استفاده كنند تا بتوانند مخاطب را با خود همراه كنند و بر او تاثير بگذارند. از طرفي موضوع اصلي سريال هم مواد مخدر بود و اين موضوع در حاشيه موضوعاتي مانند پليس و... قرار نداشت.
مواد مخدر، اعتياد و قاچاقچيان داشتند به حاشيه ميرفتند كه نيروي انتظامي ساخت سريال «خواب و بيدار» را به مهدي فخيمزاده سفارش داد. فخيمزاده هم براي پرو بال دادن به داستان خود قاچاقچيان مواد مخدر را در كنار پليس گذاشت و يكي از آثار خوب تلويزيون را مقابل دوربين برد.
البته پيش از خواب و بيدار سيروس مقدم هم به موضوع مواد مخدر توجه كرده بود. اين كارگردان با ساخت سريال مسافر، زندگي معتاداني را نشان داد كه به راهي ميرفتند كه نتيجهاش متلاشي شدن زندگي آنها بود. مقدم چند سال پيش هم با ساخت سريال حباب نشان داد كه درامپردازي قوي و بازيگران معروف ميتوانند باعث جذب مخاطب شوند و پيام اثر را بيشتر دريافت كنند. در سريال حباب، انتقامگيري شخصي باعث ميشد تا جواني پاك و معصوم به دام اعتياد گرفتار شود.نيروي انتظامي، بعد از توفيق سريال خواب و بيدار به مناسبتهاي مختلف به كارگردانان تلويزيون سفارش ساخت آثاري را ميدهد كه محور داستان آنها پليس است. پليسهايي كه يا شخصيتهاي اصلي هستند يا در حاشيهاند اما حضوري موثر دارند.يكي از وظايف اصلي پليس در كشور ما مبارزه با مواد مخدر است. به همين دليل كارگردانان و نويسندگان هم يا پليس را در حاشيه قاچاقچيان گذاشتند يا برعكس معتادان و قاچاقچيان را در سايه پليس گذاشتند تا در نهايت قدرت پليس را به نمايش بگذارند. از اين آثار ميتوان به سريال سقوط آزاد اشاره كرد كه به مناسبت هفته نيروي انتظامي چند ماه پيش از تلويزيون پخش شد. سقوط آزاد كار اكشن و پرماجرايي بود كه اعتياد و اتفاقات پيرامون آن در حاشيه اين اكشن قرار ميگرفت و تاثيري بر مخاطب نداشت و آنقدر هم قوي نبود كه خلافكاران و قاچاقچيان را از نيروي انتظامي بترساند و به آنها گوشزد كند كه بايد حرفه نادرست خود را كنار بگذارند. سريال«مثل شيشه» به كارگرداني جواد مزدآبادي هم كه از هفته گذشته از شبكه يك سيما روي آنتن رفته است، به سفارش نيروي انتظامي ساخته شده و براي پر و بال دادن به قصه خود، يكي از پرمصرفترين مواد مخدر صنعتي امروز را اصل ماجرا قرار داده و آدمهايي را به تصوير ميكشد كه به شيشه اعتياد دارند. اما مثل شيشه هم پيش از اينكه يك سريال مختص درباره مواد مخدر و تاثيرات آن بر خانوادهها و جوانان باشد، اثري است كه نشان ميدهد پليس در راه مبارزه با مواد مخدر چه ميكند.
از جزيره ايكس تا شيشه
جواد مزدآبادي كار خود را از سينماي جوان و ساخت فيلم كوتاه آغاز كرده است. او در فيلمهاي كوتاهي كه ميساخت نشان داد به اطرافش از زاويهاي خاص نگاه ميكند و فيلمهايي ميسازد كه ميتوان به آنها لقب آثار هنري داد.اما زماني كه اين كارگردان به تلويزيون آمد، زاويه نگاه خود را همسطح عموم مخاطبان اين رسانه كرد و تلاش كرد تا جامعه را از زاويه نگاه مردم به نمايش بگذارد. سريال جزيره ايكس، اولين سريالي بود كه مزدآبادي براي تلويزيون ساخت و موضوع آن قرصهاي روانگردان بود. جزيره ايكس داستان يك جوان بود كه شغلش پيكموتوري بود و ناخواسته در دام قاچاقچيان قرصهاي روانگردان افتاد. موضوعي كه مزدآبادي براي اولين سريالش انتخاب كرده بود، موضوع روز و همهگيري بود اما نوع پردازش و شخصيتپردازي مزدآبادي بهگونهاي بود كه مخاطبان آن را ديدند و بعد از اتمامش آن را به فراموشي سپردند. آدمهاي اين سريال به 2 گروه سفيد و سياه مطلق دستهبندي شده بودند و گروه مثبت مدام در حال نصيحت كردن گروه منفي بودند. مخاطب تلويزيون هم كه در برابر نصيحت مستقيم مقاومت ميكند، جزيره ايكس را به فراموشي سپرد. همين اتفاق براي سريال آدمخوار هم رخ داد.اين سريال را مزدآبادي درباره شركتهاي هرمي ساخت. موضوعي كه در فرمول جزيره ايكس به روي آنتن رفت و بازهم به سرنوشت سريال قبلي مزدآبادي دچار شد.
حالا ديگر مزدآبادي به عنوان يك كارگردان پركار به تهيهكنندهها معرفي شده است. كارگرداني كه به اصطلاح دستش تند است و كار را خيلي زود به پخش ميرساند. اما اين كارگردان محبوب تهيهكنندگان آيا بين مخاطبان ميليوني تلويزيون هم محبوب است؟ آيا آثار او بر مخاطبان و بخصوص جوانان تاثير ميگذارد و آنها را از راههاي خلاف باز ميدارد؟
ساختار و موضوع سريال «مثل شيشه»، پاسخي براي اين پرسشهاست. اين سريال يكي از معضلات فراگير جامعه را سوژه خود قرار داده است.اما بازهم آدمها يا خوبند يا بد. باز هم شخصيتي در اين سريال وجود دارد كه در مقام رئيس پليس مقابل دوربين ميايستد و مخاطبان را نصيحت ميكند كه از معتاد شدن به شيشه دوري كنند والا بدبخت ميشوند! وقتي در قسمت اول سريال رئيس پليس (حسنجوهرچي) در دانشگاه حاضر ميشود و درباره شيشه همه آنچه را كه داستان بايد در طول سريال بازگو كند، توضيح ميدهد، بيننده با چه انگيزهاي بايد بقيه قسمتهاي سريال را تماشا كند؟ از همان ابتدا پيام سريال مانند يك شعار بزرگ در چشم مخاطب فرو ميرود و بيننده متوجه ميشود كه تا پايان سريال بايد توضيحات اين شعار را ببيند. اگر چه مزدآبادي در سريال مثل شيشه تلاش كرده با اكشن كردن نماها، شعار خود را در لفافهاي رنگين بپيچد و مثلا در صحنههاي تعقيب و گريز از نماهاي هوايي(هليشات) هم استفاده كند.
نكته جالب درباره سريال مثلشيشه اين است كه نماهاي اين سريال تار و ناواضح (فلو) است. آگاهان امور تصويربرداري ميگويند احتمالا تصويربردار سريال، نماهاي گرفته شده را براي بهبود كيفيت از فيلتر عبور داده اما چون كسي كه اين كار را انجام داده، كار خود را به درستي بَلد نبوده، نماها تار شده است. جدا از ساختار و نوع داستانپردازي سريال «مثل شيشه» يكي از دلايل عدمموفقيت سريال جديد مزدآبادي را ميتوان در پايين بودن كيفيت فني سريال دانست.
عطا فرزانه / جام جم
0 comments:
ارسال یک نظر