احسان فتاحیان اعدام شد
صبح روز چهارشنبه مورخ 20 آبان 1388، حکم اعدام احسان فتاحیان در زندان سنندج اجرا شد.
پس از آن نیروهای امنیتي به خانواده ی وی دستور ترک محل را داده و در ساعت 8 صبح جنازه ی او را با آمبولانس به گورستان بردند. ماموارن گفته اند که طی یکی دو روز آینده، جسد را به خانواده تحویل خواهند داد.
احسان فتاحیان، به اتهام همکاری با یکی از احزاب کرد در دادگاه اولیه به تحمل 10 سال حبس تعزیری محکوم شده بود، پس از اعتراض به حکم و ارجاع آن به دادگاه تجدیدنظر، با حکم اعدام مواجه شد.
این اعدام در حالی صورت گرفت که طی روزهای اخیر، سازمان های حقوق بشری، فعالان حقوق بشر، سیاسی، اجتماعی و خانواده ی نامبرده بارها و بارها با نوشتن نامه، صدور بیانیه و درخواست های متعدد، خواستار توقف حکم اعدام احسان فتاحیان شده بودند.
2 comments:
احسان (اسماعیل) فتاحیان متولد سال 1361 جوان 27 ساله ی کرد است که به اعدام محکوم شده و روز چهارشنبه با دستور اجرای حکم، اعدام شد. احسان فتاحیان در شهر کرمانشاه متولد شده و ساکن شهر سنندج بوده است. او مرداد ماه سال 1387 در شهر کامیاران (شهر معلم کرد فرزاد کمانگر که به اعدام محکوم شده) بازداشت و در یک پروسهی قضایی ناعادلانه که خاص دستگاه قضایی جمهوری اسلامی است ابتدا در دادگاه بدوی به 10 سال زندان و در دادگاه تجدیدنظر با شگفتی تمام به «اعدام» محکوم شد.
فتاحیان سه ماه اول دوران بازداشت را در «بازداشتگاه اطلاعات شهر سنندج» گذارنده است که یکی از مخوفترین زندانها در سراسر ایران برای متهمان سیاسی است و از شکنجههای آنجا داستانهای زیادی تاکنون روایت شده است. فتاحیان در طول این سه ماه تحت شدیدترین شکنجه های جسمی و روحی قرار گرفت. خانوادهی وی حتا اعلام کردند که وی شکنجههای زیادی را برای قبول «اعترافات تلویزیونی» متحمل شده است.
سرانجام وی در شعبهی اول دادگاه انقلاب شهر سنندج به ریاست «قاضی بابایی» به اتهام «محاربه از طریق اقدام مسلحانه علیه امنیت ملی کشور» به 10 سال زندان همراه با تبعید به شهر رامهرمز محکوم شد. احسان فتاحیان در بازجوییهای خود هیچگاه به حمل سلاح اعترافی نکرده بود، بنابراین به حکم صادره اعتراض کرد. همزمان دادستان شهر کامیاران نیز نسبت به حکم صادره اعتراض کرده و پرونده جهت تجدیدنظر به شعبهي 4 دادگاه تجدید نظر استان ارسال شد. دادگاه تجدیدنظر در اقدامی ناباورانه بدون توجه به دفاعیات وی و وکیلاش و با نقض « قانون آیین دادرسی کیفری» که میگوید «احکام صادره توسط دادگاه های بدوی در مراحل بالاتر قابلیت افزایش و یا تبدیل به اشد مجازات را ندارد» حکم 10 سال زندان این زندانی کرد را به اعدام افزایش داد.
فتاحیان از هفته اول ماه مهر گذشته به سلول انفرادی زندان مرکزی سنندج، زندانی که در این مدت زیر حکم اعدام در آن زندانی بود، منتقل شد. پیش از آن وی مدتهای مدید از اجازهی ملاقات با خانوادهی خود برخوردار نبود. وی یک ماه را در سلول انفرادی گذارند تا در روزهای اخیر نامهی «عدم تامل» در مورد اجرای حکم صادر شد و به وکیل وی اطلاع داده شد تا بامداد روز چهارشنبه در زندان حضور پیدا کند.
احسان فتاحیان از دو روز پیش دست به اعتصاب غذای «خشک» زده بود، اعتصاب غذایی که با خطر شدید جانی برای وی همراه بوده لیکن وی اعتصاب کرده و جاناش را به خطر انداخته تا جاناش را حفظ کند. دستگاه قضایی اگر برای اعدامهای قاتلان و کودکانی که در سنین پایین مرتکب بزه شدهاند، بهانه دارد که فرمان «شرع» را اجرا میکند و «قصاص» را اجرا میکند؛ برای این اعدام هیچ بهانه یی نداشت،
وی جدید ترین قربانی مقاصد پلید سیاسی عوامل رژیم ضحاک صفت استبدای ناجمهوری غیر اسلامی غیر ایرانی است ، این حکم هیچ مبنای قانونییی نداشته و ندارد. اتهام حمل سلاح اتهامی بیپایه بود که فتاحیان در تمامی مراحل دادرسی آن را رد کرده و هیچ مصداقی عینی نیز برای آن وجود نداشت
. احسان فتاحیان یک «زندانی سیاسی» بود. وی همچو هزاران جوان ایرانی در خیابانها تنها به خاطر اینکه به ندای آزادی لبیک گفته دستگیر و موردسو استفاده نیات پلید مزدوران و عوامل امنیتی رژیم قرار گرفت،اعدام این رادمرد جوان کرد، که بر خلاف آنهمه شکنجه و فشار حاضر به اعترافات ساختگی و همکاری با امنیتیها نشد، سر بلند و سر افراز به استقبال شهادت رفت، تا ندایی دیگر باشد برای تمامی ایرانیان آزاده به خصوص کردهای همیشه مظلوم ولی آزاد و سر بلند، او با شهادتش پیامی داشت، که نباید از آن غافل گشت، و آن انتقام تمام خونهای به ناحق ریخته شدهایست که برای تمامی آزادیخواهان و همه ادامه دهندگان راه آزادی را را مکلف میسازد، راهش را خستگی ناپپذیر تر از قبل ادامه دهند..،.
انا لله و الیه راجعون...
الملک یبقی مع الکفر، و لا یبغی مع الظلم.
دردنامه یک ایرانی مقیم ژاپن:
آه بر زبانم، اشک بر چشمانم و غم بر دلم گسترده شده است . خبر به دار آویختن احسان فتاحیان جوان آزادیخواه ایرانی را خواندم و تاب نشان ندادن واکنش در برابر این رخداد دردناک و غیر انسانی از دستم رفت .
نمی دانم چگونه احساس غم انگیز و دردناک دلم برای به دار آویختن احسان که مانند بسیاری دیگر از ایرانیان ازادیخواه طعمه ضحاکان خونخوار شد را چگونه واژه نگاری کنم.
من رویایی در دل دارم، آرزویی در سر دارم و نور امیدی در چشم دارم. رویای من این است که روزی واژه های پلیدی همچون اعدام، شکنجه و یا زندان انفرادی آنهم به دلیل دگر اندیشی، از فرهنگنامه ما ایرانیان بیرون انداخته شود و بجای آن واژه های زیبای زندگانی، مهر و بخشش در فرهنگنامه ما پررنگتر و بزرگتر نوشته گردد.
اما چه شد که ما ایرانیان که روزی به جوانمردی مشهور بودیم به چنین روزی افتادیم . چه شد که برای ما ایرانیان ارزش جان اینقدر کم شد و به ساده گی از کنار خبرهای روزمره مربوط به اعدام، شکنجه و آزار می گذریم .
کجا رفت یادگار کورش پدر ما ایرانیان که به ما مهر و بخشش و مردم سالاری را یاد داد، کجا رفت آیین زرتشت که به ما پندار نیک، گفتار نیک و کردار نیک را یاد داد . کجا رفت آن سروده حافظ که به ما مروت با دوستان و مدارا با دشمنان را یاد داد .ای آه ....
قلب احساس از تبش افتاد، اما خون او هنوز در رگ های ما ایرانیان می چرخد و راه او برای رسیدن به آزادی و یک زندگی انسان منشانه و بدون بندگی و برده گی در کشور ایران ادامه خواهد داشت .
به امید اینکه واکنش شدید در برابر گرفتن جان آدم ها، شکنجه و آزار مردم برای ما تبدیل به یک ارزش و آیین تغییر ناپذیر شده و دیگر چنین رویدادهای غیر انسانی و ددمنشانه در ایران و یا هر دیگر کشورها رخ ندهد .
احسان ما را ببخش که نتوانستیم تو را از دست ضحاکان زمان آزاد کنیم . روحت شاد و رستگار باشی. سپاسگزارم
ارسال یک نظر