۲۶ فروردین، ۱۳۹۱

حوزه عمومی سازمان‌نایافته در ایران: قلمروها و کارکردها

با پیشرفت و تحکیم حکومت مطلقه و حاکمیت یافتن تمامیت‌طلبان در ایران، در چهارمین دهه از عمر نظام جمهوری اسلامی تقریبا با ضعیف‌ترین حوزهٔ عمومی در این کشور در یک صد سال اخیر مواجه هستیم.با پیشرفت و تحکیم حکومت مطلقه و حاکمیت یافتن تمامیت‌طلبان در ایران، در چهارمین دهه از عمر نظام جمهوری اسلامی تقریبا با ضعیف‌ترین حوزهٔ عمومی در این کشور در یک صد سال اخیر مواجه هستیم. حوزه عمومی یا گستره همگانی، مجموعه عرصه‌هایی هستند که افراد جامعه در آن‌ها گرد هم می‌آیند تا مشکلات اجتماعی و سیاسی جامعه خود را شناسایی کرده و پیرامون آن به بحث و تبادل نظر بپردازند.

در ایران هیچ‌گاه نهادهای مستقل و مدنی چنین تحت فشار و محدود نبوده‌اند. در دورهٔ پهلوی نهادهای دینی تا حدی مستقل بودند و انجمن‌های هنری و دانشجویی (غیر سیاسی) نیز با آزادی فعالیت می‌کردند.
در دوران خمینی انجمن‌های اسلامی دانشجویی و شوراهای اسلامی کار در فعالیت‌هایشان تا حدی آزادی داشتند. اما رژیم خامنه‌ای با آموختن تجربه‌های ناشی از سقوط حکومت پهلوی، حکومت صدام و کشورهای بلوک شرق راه هر گونه فعالیت نهادهای مستقل از جمله نهادهای دینی و ارتباط آنها با جهان خارج را بسته است. دولت تقریبا عموم نهادهای فعال جامعه را در خود ادغام یا به خود کاملا وابسته ساخته و به‌رغم جان‌سختی نیروهای مستقل، نهادهای آنها هر روز تعطیل می‌شوند و نیروهایشان هر روز در راهروهای دادگستری یا سلول‌های زندان سرگردانند.

حوزهٔ عمومی تصادفی

در این میان البته بخشی از حوزهٔ عمومی که به شکل تصادفی شکل می‌گیرد و عمل می‌کند به حیات خویش ادامه داده‌است. حکومت‌های استبدادی و تمامیت‌خواه نمی‌توانند به طور کامل حوزهٔ عمومی را تعطیل کنند چون برای این کار باید جامعه را تعطیل کنند و وقتی جامعه تعطیل شد دیگر حکومت معنایی نخواهد داشت. حوزهٔ عمومی شامل است بر جوامع تصادفی و نهادها و سازمان‌هایی که افراد بر اساس انتخاب و ارادهٔ خویش تاسیس کرده‌اند. قلمرو اول تصادفی و از این‌رو موقت و غیر قابل کنترل است و شامل است بر هرگونه اجتماع موقت افراد مثل تجمع آنها در تاکسی‌ها، اتوبوس‌ها، حمام‌های عمومی، قهوه‌خانه‌ها و چایخانه‌ها، سلمانی‌ها، باشگاه‌ها و ورزشگاه‌ها و صف‌های نانوایی‌ها.

گرمابه‌های همگانی نیز در گذشته چنین نقشی را بازی می‌کردند اما امروزه تقریبا منقرض شده‌اند. مکان‌های فرهنگی مثل سینماها و کتابفروشی‌ها می‌توانند چنین ظرفیت‌هایی را داشته باشند اما کتابفروشی‌ها و سینماهایی که ممکن بود به محل شناخته شده‌ای برای بحث و گفتگو تبدیل شوند قبلا آتش زده شده‌اند. آخرین آنها سینما جمهوری بود که به دلیل داشتن کافه‌ای جهت گردهمایی هنرمندان و اهل فرهنگ به آتش کشیده شد. (آتش‌سوزی سینما جمهوری عمدی بود، روزنامهٔ هموطن سلام، ۴ آبان ۱۳۸۷) عموم کتابفروشی‌های فعال و محل گردهمایی کتابدوستان تا پایان دههٔ هفتاد سوزانده شده بودند.
 
در شرایطی که همهٔ راه‌ها برای گردهمایی و تشکل بسته است بسیاری از نیروهای فعال و به‌ویژه جوانان تلاش کرده‌اند از پارک‌ها برای محل گردهمایی خود استفاده کنند اما این فضاها در ایران به شهرداری‌ها تعلق دارند و حکومت این فضاها را کاملا تحت کنترل قرار داده‌است. نیرویی به نام پلیس پارک به طور شبانه‌روزی پارک‌ها را کنترل می‌کند تا مبادا این مکان‌ها به صورت محل قرار ملاقات دختران و پسران، تظاهرات یا گردهمایی افراد به‌کار رود. معمولا وانمود می‌شود که این کنترل هدف اخلاقی و دینی دارد اما روش کنترل کاملا موید سیاسی بودن آنست.  

بخش تصادفی و غیر سازمان‌یافتهٔ گستره همگانی گرچه بر خلاف روزنامه‌ها و مساجد و گردهمایی‌های سیاسی تاثیر مستقیمی بر حوزهٔ سیاسی ندارد اما به دلیل غیر قابل تعطیل بودن، دشواری کنترل تمامیت‌خواهانهٔ این بخش، و گستردگی آن در سراسر کشور در بحران‌های مشروعیت و محبوبیت نظام سیاسی نقشی جدی بازی می‌کند. این حوزه‌ها بدان دلیل غیر قابل کنترل‌اند که قابلیت سازماندهی ندارند و صرفا بر اساس گروه‌بندی تصادفی عمل می‌کنند و رژیم سیاسی نمی‌تواند برای کنترل آنها به خلق نهاد تازه‌ای بپردازد. البته ماموریت کنترل فضاهای عمومی به اداره‌ای در نیروی انتظامی به نام ادارهٔ اماکن محول شده‌است. گستردگی کار این اداره مانع از آنست که بتواند کنترل موثری بر همهٔ فضاهای عمومی داشته باشد.

این اداره در اِعمال محدودیت‌های شرعی مثل حجاب یا عدم اختلاط در رستوران‌ها، استخرها، تالارهای عروسی‌، فروشگاه‌ها و مانند آنها دخالت داشته و در دوره‌هایی بر هنرمندان و نویسندگان نیز فشارهایی را وارد آورده‌است اما کنترل گردهمایی افراد و مطالبی که میان آنها رد و بدل می‌شود کاری است فراتر از توان یک اداره در نیروی انتظامی. در مواردی که رستوران یا سالنی مشخصا توسط افراد شناخته شده مثل نویسندگان یا هنرمندان برای گردهمایی رزرو شده‌است این اداره دخالت کرده و جلوی آن را گرفته‌است اما کنترل تمام‌وقت این فضاها غیر ممکن است.

دانشجویان را می‌توان با نمایندگی رهبری در دانشگاه‌ها یا بسیج دانشجویی کنترل کرد یا کارگران با شوراهای اسلامی کار یا بسیج کارگری قابل کنترل‌اند اما جوامع تصادفی و موقت به راحتی قابل نظارت و کنترل نیستند. عموم فضاهای عمومی که در اختیار دولت یا شهرداری‌ها هستند، مثل مدارس، پارک‌ها، ادارات، دانشگاه‌ها و اتوبوس‌ها، با سیاست‌های جداسازی، اِعمال امر به معروف و نهی از منکر دولتی، تاسیس انجمن‌های دولت ساخته، تاسیس نمازخانه و مراکز بسیج و دفاتر ایدئولوژیک مثل امور پرورشی در مدارس تحت کنترل تمامیت‌طلبانه قرار گرفته‌اند.

هرجا که افرادی بر اساس میل و اختیار و با اندیشه‌ای مشخص دور هم جمع شده و به سازماندهی بپردازند یا امکان این عمل را داشته باشند حکومت دینی در آن حوزه‌ها دخالت کرده و به کنترل و سرکوب اقدام می‌کند. از همین جهت حوزهٔ عمومی در ایران آنجا که سازماندهی شده و دارای هویت مشخص باشد بی‌ثبات و دارای افت و خیز بسیار است اما آنجا که سازماندهی و هویتی وجود ندارد حوزهٔ عمومی سیال، دیرپا و گاه موثر ولی بی‌هویت و غیر قابل اتکا است.

قهوه‌خانه‌ها و چایخانه‌ها

در قهوه‌خانه‌ها و چایخانه‌ها افرادی مشخص اما عمدتا بدون برنامهٔ قبلی حضور می‌یابند و افراد حاضر عمدتا یکدیگر را می‌شناسند. قهوه‌خانه‌ها در جوامع آزاد محل تجمع افرادی از همهٔ اقشار بوده و بر فضای عمومی بسیار موثر واقع شده‌اند و از این جهت حکومت‌های اقتدارگرا و تمامیت‌طلب حساسیت بسیاری نسبت به آنها نشان می‌دهند. اما در اکثر شهرهای ایران (بجز چند شهر بزرگ) افرادی که در این مکان‌ها حضور می‌یابند عمدتا مذکر، از قشر کارگر و بیسواد یا کم‌سوادند و راجع به همه چیز صحبت می‌کنند. از این جهت دولتی‌ها و عوامل شبه نظامی آنها حساسیتی کمتر به این مکان‌ها دارند و مردم می‌توانند به طور تصادفی با یکدیگر وارد صحبت شده و از یکدیگر خبر کسب کنند.

حساسیت حکومت در دورهٔ ریاست جمهوری احمدی‌نژاد به قلیان نه از جهت بهداشت عمومی بلکه متوجه به کنترل این فضای عمومی بود. وقتی قهوه‌خانه‌ها به وعده‌گاه دختران و پسران و دیدارگاه جوانان تبدیل شد حکومت که خود را نمایندهٔ خدا بر روی زمین و مسئول اجرای شریعت که به کنترل روابط جنسی تقلیل یافته می‌داند طبعا به کنترل قهوه‌خانه‌ها اقدام می‌کند. در جامعه‌ای که میان سه تا هفت میلیون معتاد وجود دارد و برخی از روحانیون حاکم در مجالس تریاک‌کشی حضور پیدا می‌کنند و کشیدن سیگار در بسیاری از فضاهای عمومی بر اساس قانون ممنوع نشده قلیان‌کشی نمی‌تواند به حساسیت درجه اول حکومت تبدیل شود بلکه بیش از قلیان، قلیان‌کشان مورد توجه بودند و حکومت می‌خواست جوانان را تحت عنوان ممنوعیت قلیان‌کشی تحت کنترل بگیرد.
 
سلمانی‌ها

مکان دیگری که از حیث موضوع مورد بحث تقریبا شبیه قهوه‌خانه عمل می‌کند سلمانی یا آرایشگاه است. افراد در فضای تنگ مغازهٔ سلمانی مجبورند ساعت‌ها بنشینند و با افرادی که از یک محل هستند وارد گفت‌وگو شوند. مجلات روی میز سلمانی می‌توانند آغازگر گفت‌وگو باشند. از پیش می‌توان حدس زد که ورزش، مشکلات اقتصادی و سیاست مهم ترین موضوعات مورد بحث باشند. نقش سلمانی با نقش رانندهٔ تاکسی یا پیشخدمت قهوه‌خانه یا چایخانه کاملا متفاوت است. سلمانی چون یک کاسب محل است و با افراد محل با گرایش‌های متفاوت باید کار کند سعی می‌کند حد وسط را نگه دارد و کمتر مشتریان را از خود براند در حالی که رانندهٔ تاکسی با مسافران خود دوباره چشم در چشم نمی‌شود و آزادی بیشتری در وارد شدن به بحث و اظهار دیدگاه‌های خود دارد. پیشخدمت‌ها نه می‌توانند مانند سلمانی‌ها و نه مانند رانندگان تاکسی با مشتریان خویش بنشینند و گفتگو کنند.

اما سفره‌خانه‌ها در این جا قابل بحث نیستند چون افراد کمتر در آنجا به مدتی طولانی برای برقراری ارتباط و گفت‌وگو می‌نشینند. سفره‌خانه یا همان رستوران در فرهنگ ایرانی (بجز محلاتی از چند شهر بزرگ) جای چندانی باز نکرده‌است چون عموم مردم توانایی مالی بیرون غذا خوردن را به صورت یک عادت ندارند و صنعت مواد غذایی برای دادن این توانایی به مردم شکل نگرفته‌است. غذا خوردن در بیرون خانه یک تفریح به شمار می‌آید که برای اکثریت جامعه به ندرت اتفاق می‌افتد. به واسطهٔ رقابت اندک در صنعت رستوران و فقدان زنجیره‌ای‌ها قیمت غذا در رستوران‌ها چندین برابر قیمت غذایی است که در خانه تهیه می‌شود.
 
تاکسی‌ها

تاکسی‌ها در ایران کمتر خودروی اختصاصی و موقت کسی که پول تاکسی را می‌دهد هستند و چهار یا پنچ نفری که سوار می‌شوند ممکن است هیچ آشنایی قبلی با یکدیگر نداشته باشند. این گروه حدود نیم تا یکساعت با یکدیگرند و یکی معمولا سر صحبت را باز می‌کند. همچنین مردم ایران در اتوبوس و تاکسی عموما کتاب نمی‌خوانند و بیشتر ترجیح می‌دهند با یکدیگر از این در و آن در سخن بگویند. در این صحبت‌ها هرگونه بحثی ممکن است و افراد شنیده‌ها و نظرات خود را با یکدیگر مبادله می‌کنند. اتوبوس‌های شهری و مترو کمتر کارکرد تاکسی‌ها را در ایجاد فضای گفتگو دارند به سه دلیل: بزرگ تر و شلوغ تر بودن، فضای غیر راحت و چپیده شدن افراد در آنها (گروهی همواره سرپا می‌ایستند)، و دولتی بودن عموم آنها.

فضای عمومی تاکسی‌ها در شهرهای میلیونی کاملا تصادفی است. امکان این که افراد مشخصی در یک تاکسی همدیگر و راننده را دوباره ببینند نزدیک به صفر است اما جامعهٔ تصادفی قهوه خانه‌ها و چایخانه‌ها و سلمانی‌ها امکان بیشتری برای کنار هم قرار دادن افراد و شناسایی آنها از سوی یکدیگر و نیز فرد سلمانی دارد. به همین علت فضای عمومی تاکسی‌ها بازتر است و افراد راحت تر سینهٔ خود را را می‌گشایند اما در انواع دیگر افراد مجبورند ملاحظاتی را در نظر بگیرند و لذا کمتر هر آنچه را که فکر می‌کنند به زبان می‌آورند.

حکومت حتی تاکسی‌ها را نیز به حال خود نگذاشته و برای آنها دستورالعمل‌هایی صادر کرده‌است. اولین اقدام مهم در این باب راه‌اندازی تاکسی‌های مربوط به بانوان است که زن‌ها را بیش از بیش منزوی می‌کند. نزدیک به ۱۶ هزار تاکسی در اصفهان وجود دارد که رانندگی بیش از ۳۰۰ دستگاه از آنها را زنان بر عهده دارند (فارس، ۲۷ دی ۱۳۸۷)؛ در تهران حدود هفتصد رانندهٔ تاکسی زن وجود دارد (بی بی سی، ۶ دی ۱۳۸۷). اقدام دیگر صدور مجوز تاکسی فقط برای افراد متاهل است که جوانان فعال و مجرد را از این کار با ایده‌های شخصی محروم می‌کند. راننده‌ای که فقط دغدغهٔ معیشت دارد کمتر مجال بحث را برای مسافران فراهم می‌آورد.  

کوهپایه‌ها

بخش دیگر حوزهٔ سازمان‌نایافتهٔ عمومی در ایران کوهپایه‌ها هستند. بسیاری از شهرهای ایران در کوهپایه‌های زاگرس و البرز واقع شده‌اند و مردم روزهای تعطیل چه در سرما و چه در گرما برای پیاده روی به کوهپایه‌ها می‌روند. در ارتفاعات پایین‌تر رستوران‌ها، قهوه‌خانه‌ها و چایخانه‌هایی برای استراحت و تجدید نیرو وجود دارد. در سال‌های انقلاب نیروهای انقلابی از این ارتفاعات برای خودسازی استفاده می‌کردند اما بعد از انقلاب و با افزایش محدودیت در فضاهای عمومی، افراد از کوهپایه‌ها برای دور هم جمع شدن و گپ زدن به دور از چشمان نیروهای حکومتی استفاده می‌کردند. همچنین جوانان برای گذاشتن قرار ملاقات یا گوش دادن به موسیقی و رقص در بیرون از خانه‌ها به کوهپایه‌ها پناه می‌آوردند. این اتفاقات عمدتا در روزهای تعطیل به وقوع

​​می‌پیوندند.

نیروهای دولتی حتی در روزهای تعطیل بر سر ارتفاعات نیز حاضر می‌شوند تا هم نیروهای سیاسی و هم جوانان را کنترل کنند. بسیج، انجمن‌های اسلامی دانش آموزی و دیگر نیروهای نظامی و ایدئولوژیک نظام به نحو برنامه ریزی شده در روزهای تعطیل (بالاخص تابستان) تیم‌هایی را به کوهپایه‌ها می‌فرستند تا به کنترل فضا بپردازند و اگر مورد خلافی (در چارچوب هنجارهای حکومت مطلقه) دیدند به بازداشت یا تذکر افراد بپردازند. حتی مسئولین حکومتی تا حد وزیر خارجه (ولایتی) و رهبر (خامنه‌ای) در دوره‌هایی به کوهپایه‌ها می‌رفته‌اند تا فضا را در دست بگیرند. اما گسترهٔ کوهپایه‌های ایران و جمعیت هفتاد و پنج میلیونی کشور با ده‌ها هزار نیروی بسیجی و چند مسئول حکومتی تماما قابل کنترل نیست. نیروهای سیاسی، اهل فرهنگ و هنر و جوانان حدود سه دهه‌است که به کوهپایه‌ها می‌روند و این فضاها را به محل اختلاط، گفت‌وگو و تخلیهٔ فشارهای زندگی در شهرها تحت کنترل حکومت مطلقه تبدیل کرده‌اند.

View Original Article


0 comments:

ارسال یک نظر